آخرین مطالب حمید سلطان آبادیان
مصطفی به آرزوهایش فکر میکرد. به اینکه دلش میخواهد حال پدرش زودتر خوب شود و به سر کارش برگردد، به اینکه یک دوچرخه داشته باشد، به خوب شدن درس و مشق و نمره هایش فکر میکرد.
کد خبر : ۲۹۸۶۹۹
۱۴۰۳/۰۸/۱۶ - ۱۴:۴۳
این عکس را در هیچ کدام از شهرهای ایران نگرفته ام. اینجا روستای امهات است، نزدیک شهر سلطان پور در ایالت اوتارپرادش هند.
کد خبر : ۲۹۷۵۱۹
۱۴۰۳/۰۸/۰۹ - ۲۲:۳۳
رایحه خوش عود و مشک و عنبر و اسپند، فضای صحن را پر کرده است. این بوی شامه نواز برای پسرک آشناست. چشمانش را میبندد و دوباره نفسی عمیق میکشد.
کد خبر : ۲۹۶۲۴۴
۱۴۰۳/۰۸/۰۲ - ۲۱:۲۵
راحله، جوجه کبوترش را با این عشق بزرگ میکرد که روزی بیاوردش مشهد و توی حرم رهایش کند.
کد خبر : ۲۹۴۸۹۳
۱۴۰۳/۰۷/۲۵ - ۱۵:۵۲
حاج احمد، نقاره زنِ حرمِ آقاست. هرروز همین ساعت، همین جا، از همین بالا سر تعظیم فرود میآورد و به مولایش سلام میکند.
کد خبر : ۲۹۲۰۶۹
۱۴۰۳/۰۷/۱۱ - ۱۳:۲۰
هنوز به مدرسه نرسیده، صدای زنگ دوچرخه، خبر از رسیدن آقا معلم میداد. بچهها از توی کلاسها سرک میکشیدند و آقا معلمشان را تماشا میکردند.
کد خبر : ۲۵۱۵۴۰
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ - ۱۲:۵۵
آدمهایی میآمدند و آدمهایی میرفتند. صدای استکانهای چای بود که به هم میخورد و صدای قهوه چی بود که با صدای بلند، شاگردش را صدا میکرد.
کد خبر : ۲۵۰۳۸۸
۱۴۰۳/۰۶/۲۱ - ۱۴:۳۳
آمده است اینجا تا شعری برای مولایش بسراید. صندلی را عقب میکشد و روی آن مینشیند. نگاهش را از بین جمعیت روانه میکند، همچون زائری که برای رسیدن به معشوق، عجله دارد.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۰۸
خورشید که طلوع میکرد، نور لطیفِ صبحگاهی از همین پنجره، سرک میکشید و بهترین جا را انتخاب میکرد و میافتاد روی مهر و تسبیحی که مادربزرگ، از آخرین سفری که به کربلا داشت، آورده بود.
کد خبر : ۲۴۷۷۵۴
۱۴۰۳/۰۶/۰۷ - ۱۳:۲۹
درنگی بر وضعیت عکاسی در مشهد به مناسبت روز جهانی عکاس
کد خبر : ۲۴۶۳۲۶
۱۴۰۳/۰۵/۳۰ - ۱۳:۰۸